ماهی بلاگفا

ساخت وبلاگ
بچه تر که بودم، بیست های اردیبهشت میرفتم شیرینی فروشی بی بی چیزکیک میخریدم و به خانواده شیرینی میدادم؛ چون تولدش بودبچه تر که بودم منظورم وقتیه که شونزده ساله بودم تا هجده...چون بعدش تصمیم گرفتم خانواده ی خودم رو درست کنم و قول دادم برای تم تکشون تولد بگیرم."سلف لِس" کاری بود که براش میکردم...الکی افتخار میکردم بهش وقتی اسمش توی هشت صد و هشتاد و هشت نفر سال هشتاد و هشت بود...ذوق میکردم سر اجرای بیست و هفت تیر، یک دقیقه سکوت کرد به احترام کشته شده ها ...ولی ریخت... همه چیز با هم ریخت من این تاریخ رو به خاطر اون یادمه ولی مگه میشه یادم بره "جهان تصور من است" روز بعد از بیست اردیبهشت اجرا شد... من یه چیزی رو برای خودم درست کردم و اختیارش ازم گرفته شد و من عین یه آشغال دور انداخته شدم...بماند که امانت نگه نتونستن داشته باشن و همه چیز نابود شد ...حالا نمیدونم هر کدوم از تیکه های قلبم کجان...گرچه دیگه قلب من نیستن...یقینا از اول نبودن...صرفا راضی ام تا جون داشتم نگهش داشتم...کلی سال گذشت ...بازم کارم رو دزیدن...طراحی هام رو وجایزه بردن و بازم صدام درنیومد ولی دزدا الان با تنها کسی که واقعا من رو دید دارن اجرا میکنن و من موندم بیرون گود بلهزندگی واقعا منصف نیست و نبوده و من اولین قربانیش نیستمفقط من دیگه نا برای تلاش ندارمنون و پنیر ارزونیتون؟ نه ارزون نبودروح و انرژی و سلامتی من ارزون نبود یه جا باید ثبت بشه که من نمیگذرم + نوشته شده در یکشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 20:54 توسط آتنا مجلسی  |  ماهی بلاگفا...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 17 خرداد 1401 ساعت: 8:20

دیگه بلد نیستم برای کسی جز خودم بنویسم؛پراکنده جمله ها یادم میاد و مینویسم تا شاید برگشتم.آتنای الان دیگه برنمیگرده،تقویمش رو چک نمیکنه،تاریخا یادش میرن حتی تولد دوستاش...یادش میره امروز چه روز از کدوم ماهه...من خودم رو یه جایی جا گذاشتم_بیا بازی کنیم تو اسم تئاتر بگو من تاریخ میگم همه چی رو برات تعریف میکنم ولی تا سال نود و یک...تا وقتی به خودم قول دادم از لاکم بیام بیرون...این شد که همه چی عوض شد...تاریخ ها،تئاتر نبودن،آدم بودن ...هر آدم دنیای خودش رو پیدا کرد درونم..._اول پاییز امسال بود که من تونستم سنم رو کم کنم...الان 16 ساله ام...پاک و خالص...چی شد پس؟این کیه که داره فرمون رو از دستم میگیره؟آتنای 16 ساله حرف بلد نبود بزنه ولی پرحرف شدم...صدات توی قلبم عروسیه...الان داره خفه ام میکنه صدات..."من از عشق تو ساختم یه زره با کلاهخود..."بذار سرراست بگم...تو که "یک دقیقه سکوت دادی قبل از خانه به خاطر ندا" تو رقص زمین بازی کردی..چی شد پس؟_اینکه دیوانه شدم و افسارم گسیخته شد...یادآوری عشق بود...یادآوری اینکه تو کی هستی...من از تو یاد گرفتم از صدات که "اگر یاد بگیریم که به هر چه ممکن است عشق بورزیم.."...من چقدر دور شدم از خودم...از معصومیتم...مثل اسم اون سریاله که میگفت "معصومیت از دست رفته"...و دیدن خانه،دیدن هامون خانه ی کیومرث مرادی من رو عاشق کرد...نگاه تو...مثل تئاتر "فردا"که یه صدا یه جمله همه چیز رو یادم آورد...قلب من که پر بود از عشق...و پر شده از خشم...و من که دیوانه شدم...بیشتر از همیشه... + نوشته شده در یکشنبه چهارم مهر ۱۴۰۰ ساعت 17:46 توسط آتنا مجلسی  |  ماهی بلاگفا...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 1:47

عضلاتم دارن بزرگ میشن

دستام همه اش گرمن

و این مخالف خود تخریب گری منه

میترسم یهو ورزش رو قطع کنم حتی 

 

ماهی بلاگفا...
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 83 تاريخ : پنجشنبه 3 بهمن 1398 ساعت: 6:01

نگاه نمیکنم به هیچ چیز...جوهر ها محو میشن و خون روی زخم خا خشک میشه...ولی هیچ وقت قرار نیست از بین بره...همه چیز سید سفید سفید میشه...تو سفید میشی و من یه جایی قایمت میکنم...مثل همون فیلمه...زمان همه ماهی بلاگفا...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 107 تاريخ : جمعه 14 تير 1398 ساعت: 17:04

همه ی قلب ها میشکنند...همه ی زندگی ها تموم میشن و بد ترین حس ،حس بد راجع به خود آدمه...اینکه از خواب بیدار میشی و نمیدونی حتی برای چی خودتو نمیشناسی...همه ی تعریف هاتو مرور میکنی ولی بازم خودتو پیدا نمیکنی...

ماهی بلاگفا...
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 98 تاريخ : جمعه 14 تير 1398 ساعت: 17:04

وقتی تاریخ خودم رو مرور میکنم میبینم من هیچوقت نتونستم بهتر بشم..هیچ وقت جلو نرفتم همیشه همون چیزی موندم که بودم..اون چیز یا خوب بوده یا نه..هیچ وقت انگار یاد نگرفتم فقط یادآوری شده برام و گرنه رهاش کردم قایمش کردم جایی که کسی پیداش نکنه

ماهی بلاگفا...
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 87 تاريخ : جمعه 14 تير 1398 ساعت: 17:04

من از آزمایش خونم فقط یه چیز میخوام ولی نشده چیزی بخوام و دقیقا همون بشه...فردا صبح میخوام برم بالا سرش...بگم :... .میدونم هیچی نمی گم...بهش نگاه میکنم و میترکم...می پاشم روی قبرش...اونجا تنها جاییه ک ماهی بلاگفا...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 2 دی 1397 ساعت: 20:03

یه فیلم مسخره ای بود به نام بیست و هفت لباس از این فیلمای رومانتیک ولی یه تاثیر ناخودآگاهی تو ذهن من گذاشت.یه جاییش میگفت یه روز،روز من خواهد بود و همه ی این آدما برای من جمع میشن... دوم شهریوره..به ا ماهی بلاگفا...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 2 دی 1397 ساعت: 20:03

بعضی وقت ها کارهامون جوری ان که دوست داریم باهامون رفتار بشه..اون قدر ه نظر قشنگه که دیگه مهم نیست برای چه کسی اتفاق میفته فقط میخوای یکی طعمشو چشیده باشه...طعم دوست داشته شدن توسط آدمایی که دوستشون د ماهی بلاگفا...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 2 دی 1397 ساعت: 20:03

خیلی وقتا فکر میکردم با منه...هر جا میرم هست...با اینکه نبود...با خودم میبردمش درمانگاه مثلا فکر میکردم اومده من آمپول بزنم...میبردمش تئاتر...میبردمش دور تئاتر شهر میشستیم با هم حرف میزدیم...سوار مترو ماهی بلاگفا...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهی بلاگفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mahiblogfa3 بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 2 دی 1397 ساعت: 20:03